معنی از روی حماقت

لغت نامه دهخدا

حماقت

حماقت. [ح َ ق َ] (ع اِمص) بلاهت. حمق. حماقه. گولی. بی عقلی. (غیاث از منتخب و کشف):
این حماقت نه عجب باشد از آن ریش بزرگ
هرکه را ریش بزرگ است خر وکوسه بود.
ادیب.
رجوع به حماقه شود.

حل جدول

از روی حماقت

ابلهانه


حماقت

نابخردی

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

حماقت

سبک مغزی

فرهنگ معین

حماقت

(حَ قَ) [ع. حماقه] (اِمص.) کم خردی، بی خردی.

فرهنگ عمید

حماقت

بی‌عقل شدن، فاسد شدن عقل و رٲی کسی،
کم‌خردی، نادانی، بی‌عقلی،
ساده‌لوحی،

کلمات بیگانه به فارسی

حماقت

سبک مغزی

مترادف و متضاد زبان فارسی

حماقت

ابلهی، بی‌مغزی، بلاهت، جهالت، جهل، حمق، خریت، سادگی، ساده‌لوحی، غفلت، کم‌خردی، کم‌عقلی، کودنی، نادانی، ناقص‌عقلی،
(متضاد) دانایی، خردمندی

فارسی به عربی

حماقت

بلاهه، جنون، حماقه

فرهنگ فارسی هوشیار

حماقت

بی عقلی، گولی


حماقت کردن

گولیدن غلیویدن

فارسی به ایتالیایی

واژه پیشنهادی

حماقت

لوق

ساده لوحی

معادل ابجد

از روی حماقت

773

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری